ای که دستت می رسد ، کاری بکن ...
آنچه امروزه بر پیکر شهرمان خودنمایی می کند و اثار جراحت آن چهره شهر را نا زیبا و تاحدی کریه کرده است و افسوس که از چشم فرهنگیان و اهالی فرهنگ و هنر در جای جای شهرمان پوشیده مانده است ، عدم توجه به مسئله فرهنگ ، فرهنگ سازی ، تولید فرهنگ و البته احیا و حمایت فرهنگ و مجریان و متولیان انگشت شمار این اتفاق مبارک و نا مبارک شده است ، می باشد .
برای هر جامعه ای ، فرهنگ به عنوان یک داروی شفا بخش دیده می شود و چه بسا کشورهایی که خالی و تهی از چنین نعمتی هستند و چه بسیار کشورهایی که از این نعمت به وفور داشته و در جهت احیای و تبلیغ و گسترش آن چه اقداماتی که انجام نداده و نمی دهند. کشورهایی که از تمدن و فرهنگ هیچ گونه نصیبی نبرده اند ، سعی در وارد کردن و به نام زدن فرهنگ های وارداتی داشته و توسط دعوت و حمایت و آموزش هنرمندان و روشنفکران سعی در تولید و ایجاد فرهنگ و اسباب فرهنگی برای جامعه در سطوح مختلف و سنین مختلف داشته اند . کشورهایی نیز هستند که از چنین اسباب و ابزارها یی به وفور داشته و با احیا و تبلیغ و حمایت و پاسداری از آنان ، کشور خویش را از ورود چنین کالاهایی وارداتی محفوظ و ایمن نگه داشته اند و مانع تحمیل فرهنگ هایی که توسط ابزارهای ارتباط جمعی بر رفتار و افکار افراد اجتماع رسوخ می کنند، می شوند. حتی در مواردی نیز اقدام به صدور فرهنگ و تمدن خویش به سایر کشورها و تبلیغ فرهنگ کشور خود برای سایر کشور ها و تمدن ها می کنند. صادرات چنین فرهنگ هایی هم سود اقتصادی و هم سود سیاسی برای کشور خواهد داشت.
همه افراد جامعه اعم از شهروند و مسئول در جهت فرهنگ سازی و پیروی و احیای فرهنگ وظایف خاص خود را به عهده دارد . تمامی شهروندان به نوعی متولی این نوع حراست و احیا و اشاعه فرهنگ می باشند.
وقتی در شهری ابزار فرهنگی ایجاد نشود . فرهنگ سازی به نحو صحیح صورت نپذیرد ، مسئولین و صاحبان امر نسبت به فرهنگ بی تفاوت و بی توجه باشند ، هنرمندان از اعتبار و حمایت کافی بر خوردار نشوند و در انزوا فرو روند، استقبالی در خور شٔان نسبت به نمایشگاه های فرهنگی از جانب افراد و بالاخص مسئولین انجام نپذیرد. صاحبان صندلی در مراجع مرتبط با فرهنگ هیچگونه آگاهی از نوع فرهنگ الحاقی به جامعه و نیز تفاوت میان فرهنگ و بی فرهنگی نداشته باشند ، افراد نسبت به مواردی که به نوعی احیاگر و مروج فرهنگ و هنر می باشند به هنرمندان ارج نمی نهند و گاه کوچک ترین تفریحات خود را به بزرگترین کار هنری ترجیح می دهند ، سرنوشت شهر همان می شود که امروزه شاهد آن هستیم .
حال و روز شهرمان خوب نیست.
ابزارهای فرهنگی نایاب ترین کالاهایی ست که در شهر یافت نمی شوند. هر آنچه دیده و به معرض فروش می رسد کالای تن است و هیچ بنگاهی و هیچ مغازه ای کالای فرهنگی عرضه نمی کند .
وقتی شهر خالی از چنین کالاهایی ست. وقتی که شهر خالی از چنین افکار و اراده هایی ست . وقتی که شهروندان و مسئولین بازی فوتبال بی اهمیتی را به حضور در مراکز ترویج هنر و فرهنگ ترجیح می دهند . وقتی مسئولین برای افتتاح فلان طرح عمرانی ( افتتاح و کلنگ زنی فلان کانال در فلان منطقه پرت شهر) دسته دسته کلنگ بدست با کارگروهی از معاونین و غیره و غیره راهی می شوند. وقتی لیست برنامه ها جایی برای حضور در مراکز فرهنگی و استقبال از اثار فاخر هنرمندانی که منت نهاده و به زادگاه خویش مراجعه کرده و اثار خود را برای دیدن و امکان آموزش در معرض نمایش می گذارد، ندارد . وقتی برای دعوت هر شخصی می بایست ساعتها پشت درها با منشی هایشان جدال کرد و نهایتا جای خالی انان را حس نمود و طاقت آورد . وقتی هنرمند هیچگونه وجهه اجتماعی ندارد . وقتی هیچگونه تعریفی از فرهنگ و اهالی فرهنگ نداریم . وقتی ....
عاقبت شهر چنین می شود که آلودگی فرهنگی سراپای شهر را می گیرد . عاقبت شهروندان چنین می شود که فرهنگ را بوسیده در کشوهای کمدشان نهاده اند. عاقبت چنین می شود که سینما نوستالژی می شود و پرش از روی نرده ها ، اسباب تفریح و سرگرمی اهالی شهر. عاقبت چنین می شود که از تمامی شخصیت های فرهنگی و اجتماعی شهر فقط دو نفر در مراسم افتتاحیه یک نمایشگاه فرهنگی و هنری حضور می یابند . عاقبت این می شود که محافل پر از درگیری لفظی و حتا فحاشی طرفداران رنگ ها می شود و اثار فاخر و نمایشها و خود نمایی رنگ ها بر بوم ، کاری عبث و بیهوده می نماید. عاقبت چنین می شود که شهر پر می شود از مانکن های آدم نما و جمعیت کتاب خوان روز به روز تعداد اندکشان ، کمتر می شود و روزی دگر نایاب خواهند بود.
عاقبت چنین می شود که می بایست به گردن شیرهای آب ، خاموت کج کنیم و تا گلو آنان را در سیمان فرو بریم .
عاقبت چنین می شود که سینما جای خود را به پاپکورن فروشی می دهد و هیچ کس را ککی نمی گزد .
عاقبت چنین می شود که هنر نمایی جوانان شهرمان در پاکت های برنج نهفته می شود ، چرا که هنرنمایی شان را روی صحنه و هنرنمایی قلم بر بوم را ندیدیم و ارج ننهیدیم و عصر جمعه را به تماشای تلویزیون پرداختیم و کارت دعوت را در کشوی میزمان جای گذاشتیم .
عاقبت چنین می شود که هفته نامه هامان نخوانده به دور سبزی ها چمباتمه می زنند و نخوانده ، باطله می شوند.
عاقبت چنین می شود که شهروندان دچار استهلاک انسانی شده و روز به روز صبرشان ته کشیده و آستانه صبرشان بر چهره دیگری حک می شود.
حال و روز شهرمان خوب نیست.
هیچ کس وخامت حال این بیمار اورژانسی را نمی بیند و اگر می بیند وقعی نمی گذارد . تولید کننده فرهنگ که نیستیم ، حداقل کسانی که در این جهت تلاش می کنند .کسانی که اهمیت می دهند و ترویج هنر و حمایت هنرمند را در دستور کار دارند را احترام گذاریم. گاهی اگر درمان نیستیم حداقل چسب زخمی باشیم بر درد هنرمندان و با حضور خود انان را در جهت ارائه و ترویج هنر یاری دهیم .
این بیمار خوابیده بر تخت غسالخانه را از دستان غسال نجات داده ، کمک در جهت بهبود و برگشت آن به زندگی کنیم . فرهنگ را که امروز از یادها رفته و مورد حمله ی فرهنگ های مخرب وارداتی قرار گرفته را احیا کنیم .
وقتی می توان بیت المال را صرف دوباره کاری ها و تجدید بنا در مصارف عمرانی کرد ، چگونه نمی توان گوشه ای از این مبالغ را صرف تولید و حمایت هنر و هنرمندان ، فرهنگ و بانیان فرهنگ کرد ، هر سازمان و هر اداره به نوبه ی خود می تواند قدمی بلند در این راه که امروز به عنوان شاهراه جهت بیرون آوردن شهروندان از این کسالت و خواب آلودگی دیده می شود ، بردارد .
حال و روز شهرمان خوب نیست.
هستند کسانی که دغدغه ها فرهنگی آنان را خوابزده کرده و در جهت مساعدت به هنرمندان قدم برمی دارند اما چنین بیماری ( بیماری فرهنگی) عزمی همه جانبه می خواهد و همچنان که برای افتتاح فلان پروژه گروه گروه رهسپار می شویم و دسته دسته به سخنرانی و کلام پراکنی می پردازیم ، در بخش فرهنگ نیز دست در دست هم نهیم به مهر ، شهر خویش را کنیم آباد.
همیشه آبادی سیاه کردن کوچه ها و برگزاری آیین یادبود نیست. همیشه حمایت ، فقط گفتن نیست و باید قدمی در این مسیر برداشته شود . مراکز فرهنگی هر اداره ، ارگان وسازمان می توانند خود متولی ایجاد فرهنگ در شهر باشد و این محیط خلسه آور و کسالت گرفته را از بیماری رخوت نجات دهد .
شاید دیگر شاهد انزوای هنر در شهر نباشیم . شاید دیگر شاهد مرگ جوانی که راه را از روی نرده ها دیده است نباشیم ، شاید دیگر مدعوین هزاران کار را به بازدید از هنر و حمایت از هنرمندان ترجیح ندهند . شاید دیگر شاهد آتش کشیده شدن سطل های زباله نباشیم. شاید دیگر شاهد تعطیلی کتاب فروشی های شهرمان نباشیم. شاید دوباره لباس عذا از تن سینما بدر آوریم و این محیط فرهنگی را دوباره جلوی پای اهلی شهر گسترده کنیم و شاهد گسیل شهروندان به سمت تک سینمای خواب رفته شهر باشیم. شاید روزی شاهد افتتاح فرهنگسراهای متعدد در شهر باشیم و فکرها دغدغه ی توضیع و تبلیغ فرهنگ در شهرمان را داشته باشند.
حال و روز شهرمان خوب نیست.
وقتی ،شخصی بیمار می شود ، با مراجعه به پزشک مربوط به نوع مریضی و تجویز دارو ، در جهت درمان خویش اقدام می نماید . حال مبادا اینکه طبیب مربوطه هیچ آگاهی و مهارتی در علم طبابت نداشته باشد و فقط در جهت تثبیت و ارتقاء مقام طبابت خویش اقدام به معالجه بیماران مراجعه کننده کند و از آن بدتر نیز ، زمانی ست که دارویی که تجویز می شود برای بهبود بیماران ، مورد درمان بیمار نباشد و در شرایط بحرانی تر ، دارو برای درمان چنین بیماری ، اشتباه تجویز شود که حال بیمار را درمان که نکند هیچ ، رو به وخامت نیز گذارده شود .
اوضاع فرهنگی شهرمان نیز با کمی نگاه خوش بینانه ، چنین احوالاتی در خود می بیند . اشخاص و افرادی که به صورت مستقیم و غیر مستقیم در جهت تولید احیا و پرورش فرهنگ در هر شهر یا دیاری دخیل هستند ، حکم طبیبان و پزشکان آن جامعه ی بیمار فرهنگی را دارند که می بایست اوضاع و احوال این بیمار بد حال که اورژانسی ست را درمان و بیمار را به زندگی بازگردانند . حال چه می شود که حال این بیمار روز به روز وخیم تر و اوضاع ، اورژانسی او نزدیک تر به غسال و سردخانه و غسالخانه و ...می کشد ، روشن و مشخص است.
این روزها حال و روز بیمار شهرمان رو به وخامت است و این بیمار بد حال دمر بر روی تخت دراز کشیده است و طبیبی حاذق می طلبد که او را از دستان غسال رها کند . طبیبی که دارویی در جهت درمان بدو بخوراند و نوید زندگی دوباره به او باشد .
Mohammadzohrabish@yahoo.com
09338051075