صفحه اصلی   |   www.marvdashtnama.ir   |   

 

آخرین اخبار

  • جهش سازندگی برای مردم گرانقدر مرودشت با مصوبه های شورای اسلامی
  • دیدار فرماندار ویژه شهرستان مرودشت با مدیرکل بنیاد مسکن استان فارس
  • کشف سه خودرو سرقتی در سه عملیات جداگانه توسط پلیس مرودشت
  • آمادگی بالای ستاد مدیریت بحران شهرستان در مواجهه با بحران ها
  • محور تخت جمشید یک محور فرهنگی و شناسنامه مرودشت است
  • زندگی در کنار پسماندهای عفونی!
  • کسب مدال های رنگارنگ مسابقات کیوکوشین کاراته ایچی گکی قهرمانی کشور
  • تجمع بزرگ بسیجیان در مرودشت برگزار شد
  • حضور تاریخی ۲وزنه بردار جوان مرودشتی در رده‌ی سنی بزرگسالان در رقابت‌های جهانی
  • بررسی و رفع مسائل حوزه تولید و صنعت شهرستان باحضور اعضای کمیسیون صنایع و معادن مجلس شورای اسلامی
  • مدیرجدید آموزش و پرورش شهرستان مرودشت منصوب شد
  • شکل گیری مرکز رسیدگی به امور مساجد، زمینه حضور جوانان را فراهم می سازد
  • اجراي طرح مبارزه با خرده فروشان و جمع آوري معتادين متجاهر در"مرودشت"
  • حمایت قاطع عبداللهی از کشاورزان
  • انتصاب سیمین رحیمی بعنوان رئیس اداره کتابخانه های عمومی مرودشت
  • اقدامات بیمه سلامت در خدمات دهی به روستائیان و اقشار کم درآمد شایان تقدیر است
  • رژیم غاصب صهیونیستی توان مقابله با حزب الله را ندارد
  • حمایت کامل دولت و وزارت جهادکشاورزی به توسعه‌ی کشت های گلخانه‌ای
  • شرکت گسترده مردم مرودشت در راهپیمایی ۱۳ آبان
  • سفر رئیس و اعضای کمیسیون کشاورزی مجلس شورای اسلامی و معاونین وزارت جهاد کشاورزی به شهرستان مرودشت
  • خداحافظی فرمانده انتظامی شهرستان مرودشت پس از ۱۵۷۰ روز خدمت صادقانه در شهرستان
  • ایستگاه فطار شهری مرودشت؛ آیا شان مرودشت این است؟
  • تشییع و خاکسپاری شهید علیزاده شهید حادثه تروریستی تفتان در مرودشت
  • ارتقا ورزشکاران از قهرمان به پهلوان با تمرین و تزکیه
  • جولان سگ های ولگرد چالش سلامت شهروندان مرودشتی
  • چمن زمین فوتبال بوستان نیایش بازسازی و نوسازی شد.
  • شروع کوبنده بارشهل در سال زراعی 1403
  • آمادگی کامل شهرستان مرودشت جهت برگزاری دقیق و جامع سرشماری کشاورزی
  • دومین همایش ملی پژوهشهای نوین در علوم ورزشی در مرودشت برگزار خواهد شد.
  • اجرای عملیات لوله گذاری در ورودی شهر مرودشت
  •  

     

     


    بدری های سرزمین من

    نويسنده - خبرنگار: کاوه بهلولی قشقایی

     
    2687
    :كد
    پنج شنبه 17 مهر 1393

    در راه از پدر پرسیم که آن مجروح دیگر که بود؟پدر جواب داد "نمیشناسم" .پرسیدم از اقوام بدری بود؟ جواب داد "نه"پرسیدم پس چرا در خانه بدری بود؟




    از فلکه بزرگ شهر رد شده و مسیر تنها بلوار شهر  را پیش میرویم.نخل های  وسط بلوار,هنوز قد نکشیده اند اما یکنواخت و منظم ,خود نمایی میکنند. علیرغم ساعتهای انتهایی عصر,گرمای هوا,همه را به داخل خانه ها کشانده است  ,جمعیت کمی در خیابان دیده میشوند ,خرداد ماه 64 است و امتحانات خرداد دانش اموزان,رو به اتمام است.به دبیرستان انتهایی بلوار  میرسیم برخلاف ازدحام همیشگی  دانش اموزان در جلوی منزل شان,امروز هیچ دانش اموزی پرسه نمی زند,خانه شان دیوار به دیوار ,دبیرستان است . در عالم کودکی , دلم میخواهد هر چه زودتر به داخل خانه برویم زیرا میدانم طبق معمول,شربتهای شیرین و نقل و شیرینی در انتظارمان است. بارها شنیده ام که شوهر و برادرش  در جنگ شهید شده اند  و امورات زندگی را خودش اداره میکند. اجبار زندگی از او مردی ساخته است زیرا تمام مردان خانواده در جبهه اند! مانند همیشه در خانه باز است –مثل تمام خانه های عشایری- مرحوم پدر دق الباب می کند و با یا الله ی وارد میشویم.وسط حیااط خانه در حال آبپاشی گلها و سبزی ها ست و طبق معمول,دخترانش را امر و نهی میکند.مثل هم سلکانش ,نجیب ,مقتدر و استوار است علیرغم بیماری ,مهربانی از چهره اش بیرون می تراود با آنکه به نظر میرسد بیماری,امان از او بریده است!
    "خوش گلینگ ,بویورینگ"به زبان زیبای ترکی خوش آمدی میگوید و ما را به داخل خانه تعارف میکند.در هال ورودی خانه می نشینیم ,پدر دست در جیب های اورکت ش کرده و کیسه ای را  که حاوی چند اسپری  مخصوص آسم  را به او تعارف میکند,ظاهرا یکی از دوستان خارج نشین ,چند اسپری فرستاده است .دوران جنگ است و دارو کمیاب!پدر پرسید که بچه ها چطورند؟ جواب داد که "الحمد الله خوبند  کم کم باید بیدار شوند  بهشون صبح داروی ارام بخش داده ام تا کمتر درد بکشند".در یکی از اتاقها نیمه باز است و پنکه ای روشن در وسط اتاق به چپ و راست میچرخد و در کنار اتاق ,دو تخت گذاشته اند و بر روی هر کدام مجروحی!
    ناگهان صدایی دردناک  از اتاق بگوش رسید "بدری! بدری! بدری!".از جا برخاست و گفت "ایرج بیدار شد" و با عجله وارد اتاق شد و پدر هم بدنبال او. و من هم در عالم کودکانه به دنبالشان!.داخل اتاق یکی از دو مجروح را شناختم ,ایرج بود-دوست صمیمی عموی شهیدم و برادر بدری!پدر ایرج را بوسید و شروع به حرف زدن و خندیدن کردند. اما مجروح دیگر همچنان در خواب بود و بیدار نشد.بعد از  ساعتی که گذشت خداحافظی کرده واز منزل شان خارج شدیم.در راه از پدر پرسیم که آن مجروح دیگر که بود؟پدر جواب داد "نمیشناسم" .پرسیدم  از اقوام بدری بود؟ جواب داد "نه"پرسیدم پس چرا در خانه بدری بود؟
    جواب داد که "بیمارستان ها پر از زخمی شده و توان درمان همه زخمی ها را نداره. بدری رفته یکی از زخمی ها را به همراه ایرج  اورده خونه تا خودش , خوبشون کنه! میگن اهل جهرمه..."
    هر دو زخمی خوب شدند...
     بدری سالها بعد در اثر بیماری ,به پیش خدا رفت...
    ایرج سال بعد شهید شد...
    مجروح جهرمی را نمیدانم...شاید شهید شده! شاید هم نه!
     اما بدری ماندگار شد...


     




    نظرات بینندگان
    ارسال نظرات
    نام
    ایمیل
    نظر*  
    کد امنیتی جمع 4 با 4
     

      - نظراتی که به پیشرفت و تعمیق بحث کمک می کنند در مدت کوتاهی پس از دریافت به نظر دیگر بینندگان می رسد.
    - نظرات حاوی الفاظ سبک یا هرگونه توهین، افترا، کنایه یا تحقیر نسبت به دیگران منعکس نمی ‏شوند.

     

     

     

     
     
    +تبلیعات در سایت مرودشت آنلاین با تعرفه های استثنائی - 09394084008
     
    1457
     
       
      logo-samandehi

    صفحه اصلی

    مدیریت سایت

    ارتباط با ما

    خبرنامه

    ایمیل

    آرشیو

    جستجو

    پیوند ها

    سفارش تبلیغات

    RSS

     

    بهترین نمایش در 768*1024     |    تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به مرودشت آنلاین می باشد و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است.    |    طراحی و تولید: H. Mokhtari