به نام خداوند خورشید و ماه که دل را به نامش خرد داد راه
خداوند هستی و هم راستی نخواهد ز تو کژی و کاستی
چندی پیش در خبرگزاری مهر، خبری با عنوان “تخت جمشید را آتش اسکندر از بین برد یا زلزله؟” خواندم و به ناگاه این پرسش به ذهنم آمد که تخت جمشید را هر چه از رونق انداخت، اکنون چه چیز نابودش میکند؟
به هر روی تخت جمشید پس از سکوتی چند هزار ساله دوباره با تنی زخم خورده و فرتوت سر از خاک برون آورد تا بیانگر شکوه، تمدن، توان، فرهنگ یک ملت بر جهانیان باشد، ملتی که در پیشینه خود بر این میبالد، که در طول تاریخ همواره خداجو و یکتاپرست بودند و هیچگاه در گمراهی بسر نبردند و شرک نورزیدند. ولی اینبار تخت جمشید فراتر از تاریخ یک ملت رخ نمود، رسید به جایی که شد مایه بالندگی همه بشریت، چرا که نشان داد در اینجا نه تنها ارزشهای انسانی کمرنگ نبوده و مانند آنچه در اهرام مصر و تمدن یونان باستان، به برخی از انسانها به دید پست نگاه نشده و آنها را برده نخواسته و نخوانده، بلکه با گرامیداشت مقام بلند انسانی، برای همه انسانها در خور مقام انسانی یعنی جانشینی آفریدگار ارزش قایل شده است. از همین مرز و بوم زمانی که در جای جای دنیا به برخی از انسانها به دید پست نگاه میشد و برده داری رونق داشت، ندای برابری کوروش بزرگ (که برخی اندیشمندان بزرگ اسلامی همچون استاد ابوالکلام آزاد و استاد علامه طباطبایی با دلایل محکم، کوروش بزرگ را همان ذوالقرنین اشاره شده در قرآن کریم میدانند) برخاست و منشور کوروش برآمد. تختجمشید نشان داد که برای ساختنش مردمان برده نبودند، و ارزشهایی که دنیای متمدن امروز از آن به حقوق رفاهی و انسانی یاد میکند بیش از ۲۵۰۰ سال پیش در آن جاری بوده است (کارگران بجز دستمزد بیمه هم بودند، زنان مرخصی زایمان داشتند و..).
آری تخت جمشید پس از هزاران سال سکوت، و پس از تحمل هجوم بدخواهان و بلایای طبیعی اینگونه سر از خاک برون آورد تا بار دیگر این ارزشها را فریاد زند و به کشورهایی که امروز حقوق بشر را بهانه کردند تا سرمایههای دیگران را چپاول کنند بگوید همه برابرند و ادعا برای پشتیبان حقوق مردم بودن تنها به سخن راندن از آن نیست. فردوسی پاکزاد خوشتر این نوا را نواخته و فرموده:
“بزرگی سراسر به گفتار نیست دو صد گفته چون نیم کردار نیست”
اسکندر هر چند این بنا را از رونق انداخت اما نتوانست نابودش کند، هر چند زر و سیم را چپاول کرد اما ارزشهای معنویش را نتوانست نابود سازد. امروز آنچه تختجمشید، این میراث ارزشمند جهانی که مایه افتخار ایران و ایرانی است را به شدت تهدید میکند بیمهری و بدگمانی است. بدگمانی به این بناست که بیمهری به آن را سبب میشود و این باور را در اندیشه عموم بارور میسازد که برخی مسئولان برای نگهداری این بنای ارزشمند برنامهای ندارند و حتی اگر آسیبی هم بر آن وارد شود در دل خوشحالند. امروزه میبینیم برخی از ملتهای بیریشه منطقه که عمر آنها به چند دهه هم نمیرسد و هرچه دارند برای زمانی است که جزیی از پیکره ایران بودند، سعی به ساختن پیشینه دروغین و ساختگی برای خود دارند و ارزشهای ایران را به نام خود مصادره میکنند.
اکنون در این بهبوهه این پرسشها به ذهن هر ایرانی میآید که:
آیا حذف بخشی از پرافتخارترین پبشینه این مرز و بوم از کتابهای درسی دلسوزی است؟
آیا این کار بجز از همان زیادهروی بود که مردم در خلق حماسه سیاسی از آن دوری گزیدند و به ندای خرد ورزی و اعتدال پاسخ دادند؟
آری ما مسلمانیم و افتخار ما نیز این است که هرگاه ندای حق را شنیدیم با گوش جان به آن دل سپردیم. آنگاه که عدهای ولایت را غصب نمودند ما ایرانیان بودیم که باز به ندای حق گوش سپردیم و ماندیم، حتی آنگاه که شیعه بودن و پشتیبان حق بودن جرم بود این مردم ایران بودند که حاضر به سکوت نشدند و در برابر ستم امویان و عباسیان خروشیدند، شهر استخر بود که پس از سه بار خیزش مردم در برابر بیعدالتی و ستمگری امویان، سرکوب مردم این شهر و کشتار همگانی آنان را در پی داشت تا جایی که برای جاری شدن سوگند فرمانده اموی، آنقدر بیگناهان را گردن زدند تا خون در کوچهها جاری شود و چون خون لخته میشد و جاری نگشت در پایان به ناچار بر خونهای ایرانیان بیگناه آب ریختند تا جاری شود، مردم سیستان بودند که حاضر نشدند به دستور معاویه امیر المومنان را سب نمایند تا جایی که زیور زنان را به عنوان تاوان پرداختند اما این ننگ را نپذیرفتند و هزاران نمونه دیگر از این دست در سراسر ایران، گواهان تاریخی این مساله هستند، چرا که ندای حق را به گوش جان شنیده بودند. ما ایرانیان بودیم که رشد علمی اسلام را سبب شدیم و به پیشرفت آن در سایه خداوند بزرگ کمک شایانی نمودیم. شهید بزرگوار آیتالله مطهری با این دیدگاه بود که به نگارش کتاب خدمات متقابل ایران و اسلام پرداختند. امروز که خوارج زمان در گوشهای از دنیا همکیشان ما را تنها به گناه علوی بودن کشتار میکنند باز هم ما ایرانیان هستیم که از مظلومیت آنان دفاع میکنیم.
هرآنکس که در جانش بغض علی است ازو زارتر در جهان زار کیست
آنروز اگر اسکندر بیگانه و کینهتوز به این خاک دست انداخت و میراث ارزشمند ایران را به گمان پوچ خویش ویران ساخت، امروز چرا خودمان به دنبال تکمیل کار وی باشیم و با بیمهری، دانسته یا ندانسته در آن راستا گام برداریم؟
چرا باید با تعصب و ندانم کاری گام در راهی بگذاریم که بین ملیت و مذهب فاصله بیندازیم در صورتی که اینگونه نیست؟
لازم است مسولان اقدام شایسته و بایستهای در راستای شناساندن درست این میراث ارزشمند جهانی و آثار دیگری همچون نقش رستم، نقش رجب، شهر باستانی استخر، پاسارگاد و صدها اثر تاریخی ارزشمند دیگر که با وجود این آثار بزرگ چندان به چشم نمیآید، در درجه نخست به ایرانیان و آگاهی دادن به برخی افراد که به این بنا به دید نماد ظلم فرمانروایان زورگو و ستمگر میدانند انجام دهند چون اینگونه آثار افتخاری برای ایران و جهان هستند وبا این کار همگام با پاسبانی از این آثار ارزشمند، زمینه پیشرفت و رونق بیشتر شهرستان نیز فراهم شود. مرودشت با همه بیمهری که به آن شده است، قطب گردشگری، کشاورزی، دامپروری، صنعتی استان پهناور فارس است. مرودشت بدلیل اینکه شهری مهاجر پذیر بوده(وجود کارخانههای مهم صنعتی و در پی آن یکجانشینی عشایر)، از اقوام و طوایف گوناگونی تشکیل شده است و دارای تنوع فرهنگی بسیار زیادی است، اینها توانمندیهایی است که کمتر همگی با هم و در یک جا یافت میشوند. اینها داشتههای این شهر هستند و بر پایه همین داشتهها بوده که توانسته در این مدت کوتاه چنین رشد چشمگیری نماید و به دومین شهر استان فارس تبدیل شود. این رشد روز افزون نیازمند برنامهای دقیق و دلسوزانه است. پس اگر مسئولان نتوانند از این توانمندیها در جهت رشد و پیشرفت شهرستان بهره جویند، در یک کلام میتوان گفت تنها کمکاری آنهاست.