|
قلم من کر است !!
نويسنده - خبرنگار: محمد ظهرابی
|
1385
|
:كد |
چهارشنبه 2 مرداد 1392 |
زبانش اما به خوبی حرفهایی را قی می کند که هیچکس زحمت شنیدنش را به گوشهای مبارک نمی دهد.
قلم ها همگی بدین درد مبتلا هستند. چه قلمی ساده مثل قلم من ، چه قلمهای دیگر…
سالیان سال است که این اجحاف در حق قلم ها می شود .
گاه نوشتن جرات می خواهد و گاه انگیزه ، گاه توانایی می خواهد و گاه خواننده!!
“اگر می خواهید کتابی را پاک کنید ، آن را باز نکنید و اگر می خواهید نوشته ای را پاک کنید بهتر است خوانده نشود”
روی سخنم با کسانی ست که گاه به گاه می خوانند، گاه به گاه می فهمند، گاه به گاه می نویسند و گاه گاهی کتابی را باز کرده و از مرگ نجاتش می دهند!!!
روی سخنم با کسانی ست که کاغذها را زیر سر قلمی نمی گذارند تا چیزی ،حرفی،سخنی،کلامی نوشته شود. تنها هنر اینان خطوطی ست که آن را صدا می زنند “امضاء”…
روی سخنم با کسانی ست که خود را وقف کتاب کرده اند و کسانی که کتاب را وقف خود!!
روی سخنم با کسانی ست که قلم شان بیخ جیبشان خواب رفته و فقط برای “امضاء”بیدارش می کنند…
روی سخنم با آنهاست که کاغذها را برای صندلی ، کف خیابان رها کردند و یادشان نبود ، نبود کاغذ “یار مهربان” را به دست فراموشی می سپارد.
روی سخنم با خودم است ، دردو دل های قبلیم را هیچکس محل نگذاشت !!
روی سخنم با اهالی فرهنگ و ارشا د و غیره وغیره است…
روی سخنم با شورای شهر و شهردار و غیره وغیره است…
روی سخنم با کسانی ست که فارغ از دغدغه های روزمره ، کرکره ی مغازه را پایین کشیده ،به سمت شهر خود حرکت می کنندو پیاده رو های شهر را با زباله ها رها می کنند!!!!
در شهری زندگی می کنم که هیچ قدمی برای ارتقاء سطح فرهنگی شهرمان برداشته نمی شود و روز به روز رنگین تر و مدرن تر به سوی بی فرهنگی شتابان می دویم. از هزینه های هنگفتی که خرج تعویض میدانها می شود لذت می بریم و آگهی های تشکر را یکی پس از دیگری در هفته نامه ها چاپ می کنیم .
خوب است ،یادمان نمی رود اصحاب رسانه ایم و قرار است روز خبر نگار لوح تقدیر های فراوان توزیع شود و نکند از قافله عقب بمانیم . به راستی چه حرکتی ، اقدامی، فکری ، چاره ای برای اشاعه ی فرهنگ در شهرمان انجام داده ایم!؟؟؟
دلم برای شهرم میسوزد…..
نود وچند نفر برای یازده صندلی چنان رقابت می کنند که انگار نمی شود جور دیگر به شهرمان خدمت کرد.
استاد دانشگاه ، رییس سابق فلان اداره ،لیسانس فلان رشته و …
این همه چاله و چوله در شهر داریم که هزاران صندلی هم کم است. نیاز وکمبود شهر ما صندلی نیست. اراده است،حس مسئولیت طلبی ست ،دلسوزی ست ، توانایی ست، سواد است. وگرنه جا برای صندلی و داوطلب برای نشاندن زیاد است.
کمی به خودمان بیاییم ،شاید شهرمان از این اوضاع نجات یابد وبه جای افزایش روز به روز آدمهای مانکن نما کمی فرهنگ به سرو روی شهرمان بپاشیم…
روی سخنم با هزاران آدمی ست که هر روز در پیاده رو ها ،خیابانها ،کوچه ها و جای جای این شهر در رفت وآمدند و گاه هیچ حسی نسبت به شهر و شهروندان دیگر ندارند.
روی سخنم با کسانی ست که که هر یک به نوعی از این شهر و منابع طبیعی این شهر استفاده های مادی می کنند و دست آخر ما را با توده های عظیم زباله رها کرده و به شهر خود می روند و فارغ از اینند که دگر باز فردا خواهند آمد و به کسب و کار خواهند پرداخت!!
روی سخنم با تمامی مسیولین است…
فقدان فرهنگ و امکانات فرهنگی از معضلاتی ست که امروزه ییش از سالهای قبل احساس شده است و بی شک در آینده این فقدان بیشتر حس خواهد شد . در گذشته تلنگرهایی به اذهان زده شده اما حیف که هیچکس برای نجات شهرمان هیچ حرکتی نکرد..
باز هم هر چه می گردم کسی یار مهربان عرضه نمی کند وهمچنان باید مسافتی چند کیلومتری را طی کنم تا بتوانم همدمی ساکت اما فهیم را برای خود دست و پا کنم . نگران نباشم که کور است . که کر است.
صادق هدایت که از پیشگامان داستان نویسی ایران و روشنفکری برجسته بود در کتاب بوف کور خود می نویسد:
“در زندگی دردهاییست که روح انسان را از درون مثل خوره می خورد و می زداید،این دردها را نه میشود به کسی گفت و نه می توان جایی بیان کرد.”
چند درد از سی و چند درد اساسی و اجتماعی ما ایرانیان که هیچوقت درمان نشد:
1:اکثر مردم مادر هر شرایطی منافع شخصی را به منافع ملی ترجیح می دهند/
2:بیشتر نواقص را می بینیم اما در رفع آنهاهیچ اقدامی نمی کنیم/
3:از دور اندیشی و برنامه ریزی عاجزیم و غالبا دچار روزمرگی و حل بحران هستیم/
4:به هیچ وجه انتقاد پذیر نیستیم و فکر می کنیم که کسی که عیب ما را می گوید بد خواه ماست/
5:اول ساختمان را می سازیم بعد برای لوله کشی ،کابل کشی و غیره صدها جای دیگر را خراب می کنیم .در شهر سازی هم از چنین مهارتی بر خورداریم/
6:وعده دادن و عمل نکردن به آن عادت عمومی برای همه ما شده است/
اینان چکیده ای بود از دردهایی که این روشنفکر در 62 سال قبل در جامعه ی ما دیده و امروز هر روشنفکری که نه ، هر انسان ساده ای نیز با دقت در جامعه ی کنونی ما این دردها را لمس و گاه فراتر از این دردها را چشیده است.
هیچ کس سعی در بهبود اوضاع نکرده است و فقط پایه های صندلی قطور تر و شکیل تر شده اند!!!
هیچ کدام از ما باور نکرده ایم یک شهروند مرودشتی هستیم ، باید شهری بسازیم که در خور تحسین و نشان دهنده ی فرهنگ غنی و سر افراز ایران باشد.
فرهنگی که با دینی سرشار از محبت و آزادگی ادغام شده است و فرهنگی ایرانی،اسلامی پدید آورده است.
ما به جای ارتقاء فرهنگ ایرانی اسلامی وفرهنگی نیمه اسلامی و نیمه غربی را به پیش گرفته ایم .در ظاهر اسلامی و در باطن تماما پیرو افکار غرب .پیاده رو ها ،چهره ها همه گویای این حقیقت اند و ما برای مرمت این ویرانی هیچ قدمی بر نداشته ایم ، حتی گاهی به پیشرفت این فجایع کمک کرده ایم .
به جای تغذیه افکار ، آنان را با ظواهر مشغول ساخته ایم .
هیچکس به فکر غذای روح نیست و همه در تکاپوی غذای جسم و تغذیه ی ظاهر در ماراتنی عجیب گوی سبقت را از همدیگر می ربایند و ما به نظاره ایستاده ایم!!!!
قلم من کر است و گاه کر بودن باعث می شود حرفهایی را بگوید که به مزاج خیلی ها خوش نمی آید .
اما از درد گفتن خود قلمی کر می خواهد .باشد که گاهی به سخنان این قلمهای کر گوش بدهیم و شهری بسازیم در خور تحسین….!!!!
منبع:http://marvdashtweekly.ir/
|
نظرات بینندگان |
|
ارسال نظرات |
|
|
|
+تبلیعات در سایت مرودشت آنلاین با تعرفه های استثنائی - 09394084008
|