خلخالی میخواست تخت جمشید را ویران کند. این روایتی است که ۴۵ سال است میشنویم. میگویند صادق خلخالی قاضی شرع سالهای ابتدایی انقلاب، قصد تخریب تخت جمشید به عنوان مهمترین میراث تاریخی ایران را داشته است. اما هوشنگ رسولی که پس از انقلاب به عنوان اولین مدیر پایگاه میراث فرهنگی تخت جمشید پس از علیرضا شاپور شهبازی انتخاب شده بود این ادعا را رد کرده و از تلاش انقلابیون برای تخریب تخت جمشید گفته و مجموعه اقداماتی که برای جلوگیری از این اقدام در آن زمان انجام شده را روایت میکند.
صادق خلخالی حاکم شرع انقلاب بود و حکم محاکمه مسئولان زمان شاه را دریافت کرد. ه بود. خلخالی افراد زیادی را اعدام کرد و به پرپایی دادگاههای چند دقیقه ای شهرت داشت نام او به عنوان نماد یک چهره خشن ثبت و حتی ضرب المثل شده است.
از اقدامات مهم او تخریب قبر رضاشاه بود. بعد از این اقدام شایع شد که خلخالی قصد دارد با بولدوزر تخت جمشید را تخریب کند. در آن سالها و تحت تاثیر جو انقلابی تخت جمشید و آرامگاه کورش مثل امروز عزیز و گرانقدر نبودند. و این مکانهای تاریخی به عنوان یادگارهای دوران ستمشاهی شناخته میشدند.
در چنین فضایی برخی روحانیون عملا سراغ تخریب اثار باستانی رفتند که نمونه آن اقدام مسلم ملکوتی امام جمعه تبریز برای تخریب ارگ علیشاه بود. به همین علت تخریب تخت جمشید توسط خلخالی دور از انتظار نبود. ضمن اینکه علاوه بر انقلابیون مسلمان برخی از چپ ها هم در این مسأله نقش داشتند.
+++++++++++++++++++++
روایت هوشنگ رسولی:
مدتی است که در رسانه ها و فضاهای مجازی پست و کلیپهایی منتشر میشود که اگر فلانی و فلان کس [با توجه به پست های فضای مجازی احتمالاً منظور آقای نصرت الله امینی است] نبودند خلخالی تخت جمشید را ویران کرده بود. حقیر به عنوان اولین مدیر پایگاه تخت جمشید بعد از انقلاب ۵۷ قصد دارم خاطرات حوادث تلخی را که در شش ماهه اول انقلاب بر تخت جمشید گذشت بازگو کنم:
در اسفند ۵۷ از سوی زنده یاد دکتر پرویز ورجاوند سرپرست وزارت فرهنگ و هنر، اینجانب هوشنگ رسولی به سرپرستی بنیاد تحقیقات هخامنشی به مرکزیت تخت جمشید منصوب شدم. پس از پیروزی انقلاب سه پدیده در صورت وقوع میتوانست به تخریب تخت جمشید منجر شود. یکی از آنها آمدن صادق خلخالی به شیراز بود. که وحشت از ویرانگری احتمالی آن گریبان عام و خاص را فراگرفته بود.
پدیده ویرانگر دیگر ذهنیت غالب بازدیدکنندگان عادی از مجموعه های هخامنشی بویژه تخت جمشید و پاسارگاد بود. بازدید کنندگان انقلابی یا انقلابی نما بر این باور بودند که شاهان هخامنشی اجداد آنها را استثمار کرده و به بیگاری وادار کرده است. این تفکر در آن روزگار عمدتا تحت تاثیر کتاب «آری اینچنین بود برادر» نوشته دکتر علی شریعتی بوجود آمده بود. مضمون و خلاصه این کتاب برگرفته از سفر علی شریعتی به مصر و بازدید از اهرام مصر بود. دکتر شریعتی در نقطهای دور از اهرام تپه ای متروکه میبیند. راهنما به او میگوید این تپه قبور بردگان و مردمی بوده است که به بیگاری مجبور میشدند و در حین حمل سنگهای بزرگ میمردند. شریعتی نتیجه میگیرد که برادران و پدران ما نیز در ساخت تخت جمشید مظلومانه به بیگاری گرفته میشدند و در نقطه ای متروکه دفن میشدند و در پایان میگوید: «چقدر ما به هم شبیه هستیم»
بازدید کنندگان انقلابی خشمگین به قصد انتقامجویی پدران و برادران خود از بدو ورود ناسزاگویان به بانیان و مسئولان و نگهبانان فعلی درصدد آسیب رسانی به نقوش برمی آمدند. تلاش اینجانب و همکاران برای متقاعد کردن بازدید کنندگان با استناد به این که در حفاریهای علمی تخت جمشید لوح هایی بدست آمده که در آنها دستمزد برحسب تخصص، جنسیت و سن پرداخت میشده و حتی از کار افتادگی هم مشخص شده است و اصولاً در ایران باستان برده داری و بیگاری وجود نداشته است. این توضیحات گاه موثر و گاه با مقاومت مواجه میشد.
آسیب رسانی و تعرض به نگهبانان همچنان به طرز نگران کننده ای وجود داشت. بنابراین باید اقدامات موثر و فراگیر اتخاذ میشد. نزد دوست جوان، اسلام پژوه و ژرف اندیش خودم نادر کجوری که به تازگی به مدیریت فرهنگ و هنر فارس منصوب شده بود رفتم و از وی خواستم که از منابع دینی آموزه هایی بازدارنده حداقل برای اسلامگرایان تندرو بیابد. نامبرده به سرعت اقدام و متونی از قرآن مجید و نهجالبلاغه و کتاب تحریرالوسیله استخراج و تحویل اینجانب دادند.
مضامین از قرآن چنین است که "ای کسانی که ایمان آوردید در زمین بگردید و از آثار و باقیمانده های گذشتگان عبرت بگیرید". از نهجالبلاغه نیز خلاصه توصیه حضرت مولا به امام حسن ع که "ای پسر من؛ به گذشته و گذشتگان آنچنان نگاه کن و اندیشه کن که انگار خود در گذشته زیسته ای. پس آثار گذشتگان را حراست کن." حضرت امام نیز در تحریرالوسیله نیز آثار به جامانده را انفال معرفی میکند.
مضامین فوق به سرعت تکثیر و همراه با بلیط های ورودی به بازدیدکنندگان ارائه میشد و نیز بنرهایی با مضامین مذهبی در مسیر بازدیدکنندگان نصب شد. کاسِتی حاوی آموزه های دینی و شعارهای حفاظتی و میهنی تنظیم و متناوباً از بلندگوها پخش میشد. این اقدامات تاثیر نافذی بر نگرش بازدیدکنندگان برجا گذاشت.
مورد دوم حادثه ای بس وحشتناک بود. در اولین روزهای اردیبهشت ۵۸ خبر آمد که دو اتوبوس همراه لودر و گریدر در خیابانهای شیراز در حال گشت زنی هستند و از طریق بلندگو از مردم میخواهند برای ویرانی تخت جمشید مظهر بیداد هخامنشیان به ما ملحق شوید. صحت این موضوع تایید و مشخص شد این برنامه توسط یکی از روحانیون تندرو سازماندهی شده است. به سرعت با مسئولین سیاسی و انتظامی و حتی برخی روحانیون ذی نفوذ تماس گرفته شد. لیکن متاسفانه پاسخ یا اقدام درخور توجهی به عمل نیامد. سراسیمه نزد آقای موسوی نژاد امام جمعه مرودشت که قبلاً با او ارتباط و دوستی برقرار کرده بودم رفتم و از ایشان طلب استمداد کردم پس از مقداری مذاکره سرانجام تصمیم به حمایت گرفتند. به اتفاق ایشان و دو پاسدار کمیته عازم مسیر مرودشت به شیراز شدیم. (توضیح: آیت اله موسوی نژاد سه سال پیش(تابستان ۱۴۰۰ به علت ابتلا به کرونا درگذشت وی از شاگردان بروجردی و امام خمینی (ره)، علامه طباطبائی و شهید مطهری و اهل نیشابور بود اما از سالهای پیش از انقلاب در مرودشت ساکن و فعالیت مذهبی داشت و حوزه علمیه این شهر را تاسیس کرد).
در ورودی پل خان منتظر گروه فریب خوردگان شدیم این گروه بعد از چند لحظه از راه رسیدند دستور به پیاده شدن از اتوبوسها را دادم. پس از تجمع اما آقای موسوی نژاد سخنانی با استفاده از منابع قرآنی و مذهبی ایراد کردند. ۷۰ تا ۸۰ نفر گروه مهاجم تقریبا متقاعد و مجاب شده بودند به جز دو سه نفر که شعارهای ویرانگرانه سر میدادند و سرانجام با تهدید آنها نیز ساکت شدند. دو اتوبوس و گریدر و لودر به سمت شیراز برگردانده شدند. بدین ترتیب یک خطر بالقوه وحشتناک برطرف شد.
پدیده سوم آمدن آقای خلخالی در مرداد سال ۵۸ به شیراز بود. با توجه به تخریب قبر رضا شاه ترس و دلهره بر این جانب و سایر دلسوزان تخت جمشید مستولی شده بود. علاقمندان و دلسوزان هر روز و هر ساعت برای کسب اخبار از وضعیت تخت جمشید با بنده تماس تلفنی یا حضوری برقرار میکردند. و نهایتاً هراس بر همگان لحظه به لحظه افزوده میشد. سرانجام تصمیم گرفته شد به اتفاق تنی چند از اندیشمندان ملاقاتی با برخی روحانیون و استاندار فارس آقای نصرت الله امینی انجام پذیرد. در این ملاقات همگی در ابراز نگرانی از وقوع احتمالی یک فاجعه تخریب با گروه ملاقات کننده ابراز همدردی و نگرانی میکردند. لیکن قادر نبودند و قول هیچگونه اقدامی را نمیدادند و به قول خودشان این سنبه بسیار پر زور است. همه روزه با مسئولان میراث فرهنگی در تهران در تماس بودم اما برای آنها نیز هیچ گونه اقدام قاطعی میسر نبود. اظهار عجز همگان بر هراس و دلهره این جانب و سایر دلواپسان هر روزه میافزود.
اخبار محاکمات و اعدامها توسط آقای خلخالی در شیراز و سایر شهرهای استان به سرعت منتشر میشد و ترس بر جان تخت جمشید افزونتر میشد. در نیمه دوم مرداد رفت و آمد کامیونها برای حمل وسایل و محتویات چادرهای سران در محوطه جلو تخت جمشید به دستور آقای خلخالی نشان از حضور قریب الوقوع ایشان در تخت جمشید میداد. اینجانب از فرط نگرانی و عجز تن به قضا داده بودم و ۲۴ ساعته تخت جمشید را ترک نمیکردم. ساعت ۵ صبح روز ۲۵ مرداد ۸ نفر نگهبان نوبت شب سراسیمه مرا از خواب بیدار و خبر ورود آقای خلخالی را به من دادند به سرعت لباس پوشیده و خود را به ایشان که تازه از پلههای ورودی بالا آمده بود رسانده و پس از عرض سلام خود را معرفی کردم و شانه به شانه ایشان در حالی که حرکت میکردیم آموزههای مذهبی را یادآور میشدم. آقای خلخالی در حالی که جلوی یکی از بنرها مکث کرد و آیه قرآنی نوشته شده را نجوا میکرد آثار رضایت را در چهره ایشان احساس کردم سپس به حرکت خود ادامه دادند. بنده کماکان به بیان بازدارندههای مذهبی ادامه میدادم. در حالی که از ایشان پوزش میخواستم که حاج آقا دارم درسم را پس میدهم. آقای خلخالی که تا آن لحظه سکوت کرده بودند ناگهان سکوت خود را شکست و نسبتا بلند اظهار داشتند که من با آثار تاریخی مخالفتی ندارم. این جمله آب سردی بود که بر آتش افروخته جانم ریخته شد و به قول معروف از شادی در پوست خود نمیگنجیدم. به پشت سر خود نگاه کردم و نگهبانانی را که از فرط وجد و خوشحالی همدیگر را در بغل میگیرند دیدم.
در یک لحظه متوجه شدم آقای خلخالی در حال مطالعه تابلوی هدیه آورندگان که در آن روز با عنوان باج آورندگان معرفی میشد هستند. از ایشان دعوت کردم که نقوش باج آورندگان را از نزدیک ببینند. ایشان با چند قدم روبروی نقوش قرار گرفتند و بنده شروع به معرفی ملیتها و هدایای آنها کردند و ایشان با دقت گوش و چند سوال نیز مطرح کردند ناگهان یکی از همراهان در گوش ایشان مطالبی گفتند. آقای خلخالی بلافاصله توضیحات مرا قطع و گفتند کاری فوری پیش آمده و مباید رسیدگی کنم. انشاالله دفعه بعد به تخت جمشید میآیم و شما همه جا را برایم توضیح میدهید. در حالی که با نگهبانان خداحافظی میکردند به سمت خروجی تخت جمشید حرکت کردند. من هم در مشایعت ایشان همراه شدم. اظهار داشتند شنیدم در اینجا خارجیها کار میکنند. پاسخ دادم خیر حاج آقا؛ از دو ماه پیش ایتالیاییها را مرخص و هم اکنون تکنسینهای خودمان کار مرمت را انجام میدهند. وی پس از خداحافظی با اینجانب از پلکان خروجی پایین رفتند.
بنده اصلاً قصد ندارم برای ایشان حکم برائت صادر کنم. قطعاً ایشان در محکمه الهی و پیشگاه تاریخ برای اعمال خود باید پاسخگو باشد اما واقعیت این بود که آقای خلخالی در تخت جمشید نه لودر و گریدری همراه داشت و نه جمعیت کلانی و نه به تخت جمشید اهانت کرد.
+++++++++++++++++++++
آیت الله موسوی نژاد هم در مصاحبهای که با ایرنا داشت صحبتهای هوشنگ رسولی را تایید میکند. وی گفته است که آقای خلخالی یک روز به اینجا آمد. البته من او را ندیدم. همان اوایل انقلاب نصف روزی به اینجا آمده بود و به تخت جمشید هم رفته بود. تنها چیزی که در زمان آمدن او به تخت جمشید اتفاق افتاد بردن حدود ۲۰۰ صندلی از داخل چادرها بود صندلیهایی که بسیار مرغوب و درجه یک بودند و به شیراز بردند و من نمیدانم با صندلیها چه کار کردند. علاوه بر این سینمای مرودشت را هم مصادره کرده بود و در شیراز هم دستور اعدام عدهای را داده بود که صدای داد دادستان وقت شيراز را هم درآورد.
هستی پود فروش