خیلی از ما می نالیم! البته مال امسال و پارسال و این یکی دو دهه نیست، شاید از زمان مولوی بوده که ایشان گفته: "زین خلق پر شکایت گریان شدم ملول، آن های و هوی و نعره مستانم آرزوست". از همه چیز، از سیاست، از جامعه، از خیابان، از کوچه... بی خبر از آن که مانند آلودگی هوا که تک تک خودروها و وسایل آمد وشد در آن نقش دارند، همین رفتار و نگاه ماست که در نهایت و برآیند آن بخش عمده ای از جامعه ای را می سازد که از آن نالانیم.
جدا از برخی ویژگی های اخلاقی منفی که گویی جزئی از تار و پود فرهنگی ما شده مثل سهل انگاری، کم توجهی به قانون، دخالت در کار دیگران و...، از همه کس طلبکاریم اما فکر نمی کنیم خودمان چه کرده ایم. داستانی هست که می گوید زمانی حکم به سنگسار زنی داده شد، مردم هیجان زده سنگها را برداشتند و به سمت محل مجازات هجوم بردند، حضرت مسیح (ع) رسید و فرمود، اول کسی سنگ زند که گناهی از خود وی سر نزده باشد، همه به هم نگاه کرده، سنگ ها را بر زمین انداختند و رفتند. این موضوع قصه ما شده، اگر فروشگاه دار هستیم، چقدر ترازوی ما درست و چقدر سود ما منطقی است؟ اگر تاکسی دار هستیم، اگر قطعه ساز و اگر خودروساز و اگر ساختمان ساز و مقاطعه کار و... چقدر در کارمان وجدان کاری داریم؟ به چند نمونه فرضی ذیل دقت کنید.
آقایی پولی به دست آورده و تصمیم می گیرد باغچه ای در شهرک های اطراف خریداری کند تا آخر هفته ها به جای فضای بسته آپارتمان در کنار طبیعتی کوچک و محصور، کبابی درست کند و استراحت کند اما به علت کمبود آب سفره های زیرزمینی حفر چاه ممنوع و استفاده از آب لوله کشی هم گران تمام می شود. پرس و جو می کند که چطور می شود قانون را دور زد، چطور می شود پنهانی چاه زد و اگر ماموری آمد چه کند که نفهمد و اگر فهمید چطور او را راضی کند. مامور می آید، فکر می کند گزارش کردن یک چاه غیرقانونی بهتر است یا گرفتن چند صدهزار تومان و زدن به یک زخم زندگی؟ گزارش که برایش نان و آب نمی شود اما نمی خواهد بداند که چند دهه بعد، فرزندان خود او هستند که باید تاوان فرو نشست زمین را بپردازند.
کارگری در خط تولید نشسته و فکر می کند چرا من باید کارگری کنم و فلان مدیر پشت میز باشد، از وضع روزگار گله دارد، پیچ ها را درست نمی بندد، قطعات با هم جفت و جور نمی شوند اما او اهمیت نمی دهد. اینهمه ماشین صفر کیلومترتولید می شود، این هم صاحبش لابد برای گارانتی به تعمیرگاه خواهد برد، او که می خواهد بیست-سی میلیون یا بیشتر پول ماشین بدهد، دندش نرم دو سه بار هم به تعمیرگاه مراجعه کند. اما به فکرش نمی رسد که خرابی این خودرو در جاده یا بزرگراه می تواند جان چند هموطن که شاید از بستگان خود او باشند را بگیرد.
قطعه سازی در مناقصه برنده شده اما با این سود که نمی شود زندگی کرد، از کشورهای آشنا مواد اولیه با پایین ترین کیفیت وارد می کند و عملا کاریکاتوری از قطعه مورد نیاز تولید می کند، عمر کاری قطعه یک سوم بلکه کمتر می شود، اما چه اهمیت دارد! قطعه زود خراب شده و تعمیرکاران چند برابر پول آن قطعه دستمزد می گیرند تا خودرو را تعمیر کنند! راننده تاکسی عصبانی می شود و روی کرایه می کشد، مسافر با او درگیر می شود و در محل کار درست نمی تواند کارش را انجام دهد، ارباب رجوع ناراضی است.
ساختمانی فرو می ریزد، مهندس ناظر سهل انگاری کرده چون دانش درستی نداشته چون پایان نامه اش را کسی دیگری نوشته و چون با صاحب کار آشنا بوده او را برای این پروژه در نظر گرفته بودند! حالا جان چند نفر بر سر آن رفته که کسی خواسته بدون زحمت آقای مهندس باشد و درآمدش بیشتر شود.
اینها و مانند این ها داستان های آشنایی هستند، داستان زنجیره هایی که هر کسی حلقه ای از آن را تشکیل داده و سرانجام نتیجه آن به تک تک افراد جامعه می رسد. وقتی که هوا آلوده شد همه آسیب می بینند و دود آن به چشم همه خواهد رفت. این روزها کم نیستند کسانی که در فضای مجازی و در گروه های تلگرامی ناآگاهانه هر نکته منفی راست و دروغی را انتشار می دهند، صحت و درستی برخی از آنها مثل توصیه های پزشکی با کمی تحقیق مشخص می شود اما مسائل اجتماعی و سیاسی و فرهنگی اینچنین نیست. حتی گروهها و جناح های سیاسی هم با علم به این موضوع تلاش می کنند تا با مخدوش کردن چهره رقیب جایگاه طرف مقابل را نزول دهند بی آن که بدانند این حرکت حتی اگر در کوتاه مدت به سود آنها تمام شود، در دراز مدت منجر به سلب اعتماد عمومی و بدگمانی و بدبینی نسبت به همه از جمله خود آنها خواهد شد.
در این میان گروهک های خارج نشین تندتر از همه، با کشف خواص این معجون، معجونی که اعتماد را خاکستر می کند، هر روز با انتشار اسناد جعلی، تصاویر دست کاری شده، خبرهای شگفت انگیز از فساد و اختلاس تلاش دارند تا نقطه اتصال ملت که روح جمعی، فرهنگ، محبت و از همه برجسته تر، امید را ریشه کن کنند.
اما ما همچنان ملتی هستیم که در وقت سختی ها به خوبی نشان داده ایم که ذخایر بزرگی از شرافت و ایمان و انسان دوستی داریم، نشان داده ایم که علیرغم این سابقه دراز دل نگرانی، معنویتی درونی مانع از آن شده که از هم جدا شویم، چرا این ذخیره درونی را جاری نسازیم؟ چرا باید منتظر روزهای سخت باشیم؟ باییم تا به هم پیام های نیک بفرستیم، بیایم در هر جا که هستیم خیرخواه هم باشیم، بیاییم و سعی کنیم از امروز خوشبین، خوش دل و خوش رو باشیم، بی تردید مهربانی با دیگران، لطف الهی را بیش از پیش بر ما جاری خواهد ساخت.